از برج جردن تا روستائی در محمود آباد / ده سال فعالیت در سنهاب با آمیتیس یکباره پایان یافت!
به گزارش اقتصادناب به نقل از نشریه بیمه داری نوین وقتی پای صحبت بانی سنهاب نشستیم صحبت های محمد غفاری خیلی جذاب تر از آنی بود که پیش بینی می کردیم. نحوه زیست وی از یک سود و نحوه همکاری که از ابتدا با بیمه مرکزی داشت همگی بر جذابیت مصاحبه افزود.
غفاری متولد شهر قم و دانش آموخته رشته مهندسی برق مقطع ارشد است و به واسطه علاقه ای که به حوزه برنامه نویسی داشته از زمان دانشجویی در این مسیر گام برداشته موفقیت های خوبی هم در این خصوص کسب کرده است.
نحوه همکاری غفاری با بیمه مرکزی ساده تر اتفاق افتاد اگر چه بعد از حدود ۱۲ سال پیچیده تمام شد.
از ابلاغ آیین نامه هایی مرتبط با توسعه فناوری اطلاعات و تجارت الکترونیک در سالهای اولیه دهه ۸۰ سالها گذشته بود که بیمه مرکزی به فکر به روز رسانی زیرساخت های فناورانه خود افتاده بود. پای صحبت های محمد غفاری که می نشینیم بسیار خواهیم آموخت.
این گفتگو را در سه بخش منتشر می کنیم.
قسمت اول را خواندیم قسمت دوم هم منتشر شد قسمت سوم و پایانی از پی می آید:
* در بحث نظارت مالی چه چالشی با شرکتها داشتید؟
در واحد نظارت مالی اولین کاری که انجام شد این بود که دیتا را دیجیتال کردیم یعنی در ابتدا تصویر صورتهای مالی و یا نسخه ی کاغذی به بیمه مرکزی ارسال می شد که اصولا با آن کاری نمی شد کرد. دیتا باید دیجیتال می شد که کار بسیار مشکلی بود و با روزها و ساعت ها وقت ایجاد شد و اتفاقا مطلع شدم که این بخش از سامانه بعد از رفتن ما دیگر غیر فعال شده، کلی شاخصهای مالی از سیستم بیرون میزند. ما به جایی رسیده بودیم که با یک دکمه مثلاً توانگری و سایر شاخصهای مالی را حساب میکردیم. بعد در مقاطع مختلف با هم مقایسه میشد و حتی بخش زیادی از سالنامه آماری بیمه مرکزی از آن استخراج می گردید. چالش عمده در ابتدا عدم همکاری شرکتهای بیمه در ورود اطلاعات بود. هنوز کاغذ را ارسال می کردند و می گفتند خودتان ورود اطلاعات کنید. البته این چالش مربوط به اوایل کار بود. بعدها دیگر همه اطلاعات را وارد می کردند حتی در مقاطع سه ماهه و شش ماهه. چالش بعدی این بود که ابتدا شرکتها اطلاعات را وارد کنند و اگر مغایرتی نداشت بعد مجمع برگزار شود. برخی شرکتها آنقدر با تاخیر اطلاعات را وارد می کردند که بعد از مجمع تازه اطلاعات در سامانه قرار می گرفت.
* چه چالشی برای هماهنگ کردن شرکتهای بیمه داشتید؟ چون احتمالاً هر کدام سیستم حسابداری و حسابرسی خاص خودشان را داشتند و شکل و ساختار اطلاعاتی مشابهی نداشتند.
ما پنجرهی یکسانی به آنها میدادیم و میگفتیم اطلاعات را در این پنجرهی یکسان به ما بدهند. البته خوشبختانه آیین نامه های مربوط به صورتهای مالی به اندازه ی کافی گویا و شفاف بود که شرکتهای بیمه اگر می خواستند اطلاعات را به سبکی که آیین نامه مشخص کرده ارایه کنند ثبت های حسابداری یکسانی عمل می کردند. با این وجود هنر نهاد ناظر درواقع به نظم کردن زیرمجموعههاست. اگر با قدرت وارد شود و همه چیز روشن باشد، کمترین چالش در حوزهی پاییندست وجود خواهد داشت. چون تنها کار آنها این است که اطلاعات را طبق شکلی که خواسته شده تهیه و ارسال کنند. به نظر من آقای میرزایی، در بیمهی مرکزی استاد بحث نظارت بود. ایشان عین آیین نامه را میگفتند و ما دقیقاً همان را پیادهسازی میکردیم. و انصافا تمام قد از کار دفاع میکرد. در مورد تک تک فیلدهای اطلاعاتی در حوزه نظارت آقای میرزایی بحث می کردند و از زیر مجموعه دلیل آن را جویا می شدند و اگر به نظرشان غیر ضروری می آمد حذف می کردند. اشراف ایشان باعث شد که سامانه های بسیاری درحوزه ی نظارت تولید شود که گاهی واحد اتکایی به کنایه می گفت ما را فراموش کرده اید.
* سال ۹۷ گزارشی در مورد مغایرتها تهیه شد و آن زمان افشا شد که ۳ هزار میلیارد مغایرت بین اطلاعات موجود وجود دارد. در مورد این مسائل چیزی در ذهن دارید؟
زمانی که آقای امین رییس کل بیمه مرکزی شدند، گفتند حوزهی نظارت باید قوی شود، کاری که ما انجام دادیم این بود که با تعبیه یک سری شاخص های نظارتی که اتفاقا فعال و غیر فعال شدنش را هم در سامانه در اختیار کارشناس بیمه مرکزی داده بودیم امکان تعیین فیلتر جهت جلوگیری از تخصیص کد یکتا به داده ایجاد شده بود و این کار سبب شده بود شرکتهای بیمه در دریافت کد دچار چالش شوند. در آن زمان بیمهی مرکزی مدام فیلترهای بیشتری بر اساس آیین نامه ها و مقررات تعبیه می کرد. مثلاً اگر بیمهنامهی ثالث بود، باید اطلاعات خودرو با فیلدهای متعدد ارسال می شد، عدم ارسال هر کدام از فیلدهای اطلاعاتی باعث عدم دریافت کد و مغایرت می شد چرا که بعضی از شرکتها حتی بدون دریافت کد هم بیمه نامه را صادر می کردند و این خودش میشد دلیل مغایرت. خیلی از مغایرتهای ما با بیمهی ایران بود ولی بعد از اصلاح سیستم که آقای حضرتی مدیر فقید فناوری اطلاعات بیمه ایران که متاسفانه در اثر کرونا صنعت بیمه ایشان را از دست داد، زحمات زیادی بابت پیگیری آن به انجام رساند، مغایرت در رشته ثالث بیمهی ایران یکی از کممغایرتترینها بود و این نشان می داد که منشا بیشتر مغایرتهای ناشی از فرایندهای غلط در شرکتهای بیمه است.
* یکی از چالشهایی که بیشتر مطرح میشود این است که نماینده اطلاعات افراد را بهدرستی وارد نمیکند و شما اطلاعات دقیقی از بیمهشده ندارید. این مشکل را چطور حل کردید؟
زمانی که سرویسهای ثبتاحوال در اختیار سنهاب قرار گرفت، یکی از فیلترها ثبتاحوال شد. هر بیمهنامهای که میآمد، اطلاعاتش را با ثبتاحوال چک میکردیم. اگر اطلاعات بیمه گذار درست نبود مثلا کد ملیاش اشتباه بود بیمهنامه رد می شد. حالا نماینده ممکن بود کد ملی را اشتباه وارد کرده بود یا عمدا در اثر نداشتن کد ملی بیمه گذار آن را با یک عدد نامربوط پر کرده باشد. به عبارتی مراحل مختلف اصلاح داده خود باعث مغایرت میشد. چون بیمهی مرکزی مدام حلقه درستی داده ها را برای شرکتهای بیمه تنگتر میکرد.
* یکی از چالشهایتان هم در بخش خسارت بود. در این مورد صحبت کنید.
تفاوت عمدهای که خسارت با بحث بیمهنامه داشت این بود که بیمهنامه در لحظه صادر و به مشتری تحویل داده میشد. مشتری حضور داشت و پول پرداخت کرده بود و بایستی بیمهنامه را تحویل میگرفت. ولی تشکیل و تکمیل پروندهی خسارت بهخصوص در رشتههایی مانند ثالث که ممکن است ارزیابی خسارت بدنی ماهها طول بکشد، فرایندی نبود که به لحظه ثبت شود و اولین مشکل همین بود. این اواخر میگفتند قانونی می گوید که نیروی انتظامی و اورژانس و بیمهی مرکزی باید در یک سامانه کار کنند و اطلاعات را در لحظه به یکدیگر بدهند. سیستمی بهوجود آورده بودند که این فرایند بهروز شود ولی در عمل اطلاعاتی که در سامانه بود کارآیی لازم را نداشت. همین عدم ثبت به موقع پرونده خسارت سبب بروز مشکل محاسبه درصد تخفیف خسارت در رشته ی ثالث می شد. همچنین برآورد خسارت معوق منوط به ثبت و تکمیل اطلاعات پرونده های خسارت بود که به دلیل همین مشکلات برآورد دقیقی در مورد آن اعلام نمی گردید.
* ارتباط سنهاب با نهادهای دیگر را چطور کلید زدید؟
بهصورت مرحله به مرحله. پس از ارتباط با ثبت احوال، ارتباط با نیروی انتظامی دارای اهمیت بود. این ارتباط در ابتدای سنهاب وجود داشت و اطلاعات خودرو بر اساس پلاک در اختیار صنعت بیمه قرار می گرفت. امان ناگهان قطع شد فکر کنم بدون اطلاع قبلی. تنها با تصمیم یک فرد. با اینکه حتی نص صریخ قانون کشور بود تا چندین سال هیچ اطلاعاتی به صنعت بیمه ارایه نشد و این خود باعث ورود اطلاعات نادرست به صنعت بیمه شد. این اواخر دوباره ارتباط وصل شد ولی یکی از دغدغه های صنعت ترس از قطع مجدد بود به همین خاطر حالتی برای قطع سامانه پیش بینی شده بود. ارتباط با وزارت بهداشت هم یکی از سرویسهای مهم در حوزه بیمه نامه های درمان را در اختیار صنعت بیمه قرار داد که البته این سرویس هم سرویس پایداری نبود. ارتباط بعدی با سازمان حمل و نقل و پایانه های کشور برای بحث بیمه نامه های باربری بود که البته سامانه مذکور خود دارای مشکلاتی بود که بیشتر دنبال کشف و رفع داده های آن بودیم. به مرور خیلی از نهاد مانند پست و … با سنهاب ارتباط برقرار کردند که اگر سرویسهای پایدار ارایه می شد بسیار به صنعت بیمه کمک کند.
* بحث کسری ۳۰ هزار میلیاردی ذخایر را بهخاطر دارید که بعد از آن، آقای امین ذخیرهگیری مثلثی را مطرح کردند. این موضوع در سنهاب وجود نداشت؟
بله. گزارش مثلثی یکی از سامانه های سنهاب بود که از همین اطلاعات اتکایی استخراج شد. روش محاسبه را کارشناسان اداره نظارت بر ذخایر داده بود و محاسبات در سیستم انجام می شد.
در دوره اقای دکتر همتی چه اتفاقاتی افتاد؟
در زمان ایشان بیشتر سامانه ثالث آنلاین مطرح بود و ایشان با حمایتهایی که سامانه در این خصوص کردند سبب شد که سامانه ثالث با قدرت پیش رفته و عملیاتی شود. اولین باری که سنهاب وارد آییننامههای بیمه مرکزی شد مربوط به زمان آقای امین بود. ایشان در بخشنامه ای به شرکتهای بیمه ابلاغ کردند که کلیهی مراودات شرکتهای بیمه با بیمهی مرکزی باید تحت بستر سنهاب باشد. حتی جهت مکاتبات و قوانین و مقررات سیستم جداگانهای در سنهاب بهوجود آمد.
* احتمالاً وصل شدن به سامانههای حاکمیتی چالشهایی برایتان در پی داشت. درست است؟
زمانی که کاغذ بیمهنامه شخص ثالث در زمان رییس کلی آقای سلیمانی حذف شد، نیروی انتظامی بحثی داشت که حال چطور بایستی بیمه نامه های خوردوها را چک کنیم. گفته شد از سرویس استعلام ثالث استفاده کنید که پاسخ دادند سیاست ما می گوید که سیستم بایستی ایزوله باشد و ما نمی توانیم از شما استعلام بگیریم و به جای آن شما باید همهی اطلاعات را برای ما ارسال کنید تا ما خودمان از سیستم داخلی استعلام بگیریم. همین موضوع سبب شد سامانه ای بدین منظور ایجاد کنیم که اطلاعات را به سامانه ی آنها ارسال کند یعنی کار بر عکس شد به جای اینکه آنها سرویس ما ار فراخوانی کنند ما سرویس آنها را فراخوانی می کردیم!.
روزی آقای کریمی گفتند: «آرزوی من این است که روزی بیمهی مرکزی آنقدر قدرتمند شود که بتواند مثل باز و بستن شیر آب بتواند فرایند صدور بیمه نامه کنترل کند.» زمان ایشان که امکانش نبود ولی درنهایت سنهاب این آرزو را محقق کرد و بارها بیمه مرکزی از این قابلیت استفاده کرد و توانست واقعا نقش رگولاتوری اش به انجام رساند. مثلا در چند مورد چند کد نمایندگی متخلف غیرفعال شد در حالیکه قبلاً وقتی گزارش تخلفی در مورد نمایندگیها میآمد بیمه مرکزی ابزاری جهت اعمال نظارت نداشت. زمان آقای سلیمانی داشبورد مدیریتی درخواست ایشان بود و برای کلیه مدیریتها در سطح جزء و کلان داشبوردهای بر اساس هوش تجاری ساخته شد که خود سبب ایجاد نگرش جدیدی در بیمه مرکزی در بسیاری از حوزه ها شد. مثلا در مورد پرتفوی نمایندگیها وقتی گزارشات آماده شد به تجمع پورتفو در برخی از نمایندگیها بر می خوردیم. در برخی از شرکتهای بیمه، مثلا ۵۰ درصد پورتفو در برخی از رشته ها مربوط به یک نمایندگی بود. نگاه به اطلاعات از این دریچه باعث ایجاد شاخص های جدید نظارتی شد.
بزرگترین چالش گروه شما در بیمه مرکزی چه بود؟
یکی از چالشهای بزرگ ما با بیمهی مرکزی این بود که با اینکه حدود ده سال در بیمه مرکزی کار می کردیم و شاید با بیشتر کارشناسان سازمان در ارتباط بودیم و کار از جان و دل ما را هم می دیدند همواره قراردادهای ما به سختی به سرانجام می رسید و ما چند ماه تا یک سال بایستی منتظر می شدیم که قرارداد امضا شود و در تمام مدت هم مجبور بودیم که خدماتمان را ارایه کنیم و کلی کارمند که در این اواخر به ۴۵ نفر رسیده بود حقوق بدهیم. بارها نامه زدم که وضعیت ما را مشخص کنید ولی کسی پاسخ درستی نمی داد. هیچگاه حاضر نبودند با ما قرارداد بلندمدت تنظیم کنند. با اینکه این همه کار شده بود همواره می گفتند بابت قراردادهای شما زیر سوال هستیم و به سازمانهای مختلف باید جواب دهیم. حتی ما را به سازمان بازرسی کل کشور که در بیمه مرکزی مستقر شده بود ارجاع داده و کلی سین جین کردند ولی ما که حسابمان پاک بود و هیچ کس در بیمه مرکزی کوچکترین رابطه ای جز کار سازمان با ما نداشت. در هر مقطع صحبتهایی می شد. یک بار گفته شد این کار را خود بیمهی مرکزی میخواهد انجام دهد. بار دیگر گفته می شد بیمهی مرکزی میخواهد با شما شراکت کند. آخرین بار هم گفتند ما حتی اگر بخواهیم هم نمی توانیم با شما قرارداد ببندیم چون نهادهای بالادستی گیر میدهند. چه معنا دارد که سیستم حاکمیتی دست پیمانکار خصوصی باشد.
چه شد که رفتید؟
تا آنجام که من می دانم آقای سلیمانی نظرشان بر این بود که بیمهی مرکزی باید راساً شرکتی تاسیس کند و این کار را انجام دهد. شرکت سنحاب در زمان آقای امین ثبت و ایجاد شده بود ولی غیر فعال بود. دوباره آن را فعال کردند. از طرف دیگر شرکت سنحاب شرکت راهبرد نگار آمیتیس را خریداری کرد تا این شرکت تحویل کار را به عهده بگیرد چون خود شرکت سنحاب اصولا تخصصی در این زمینه نداشت. خوشحال بودم که این سیستم در حال تحویل است. چون بار مسئولیت سنگین با وجود مسایل ذکر شده برایم سنگین تر می شد. اما از طرف دیگر نگران هم بودم که این حجم از کار که ظرف ده سال سینه به سینه منتقل شده بود را چطور میخواهند ظرف ششماه تحویل بگیرند؟ وقتی موضوع را مطرح کردم گفته شد که شما چکار داری؟ کارت را طبق قرارداد تحویل بده. مقرر شد مستندات طبق ساختار توافق شده تهیه و تحویل دهیم. بالای ۱۰ هزار صفحه مستند تهیه شد و تکتک مستند سامانهها را طبق زمان بندی تحویل دادیم. اما مستندات در بحث نرم افزار مثل کتاب محاسبات ریاضی است که به شما بدهند و بگویند بخوان بیا آن را امتحان بده. آیا میتوانید آن را فقط با خواندن و حفظ کردن امتحان دهید؟ نه. باید دانشمند این رشته شوید. در مورد حقوق معنوی هم همیشه در قراردادها میآوردیم که حقوق معنوی متعلق به بیمهی مرکزی است. ادعایی در مورد آن نداشتیم و دنبال آن هم نبودیم. وقتی قرارداد آخر ما به پایان رسید با وجودی نگهداشتن این همه پرسنل واقعا کار سختی بود تا چند هفته پشتیبانی کار را انجام دادیم تا زمانی که دسترسی پرسنل ما قطع شد و گفته شد که دیگر به بیمهی مرکزی نیایید.
* چرا این اتفاق افتاد؟
به قولی خیر در آن بود که اتفاق افتاد. احتمالا دوستان ما در بیمه مرکزی حالا متوجه شدند که با چه قیمت ناچیزی و با چه احساس مسوولیتی ما کار را انجام می دادیم. هر چند که ممکن است به برخی از کارهای ما خرده ای وارد باشد اما همانطور که گفتم باید در نظر گرفت با چه فشار و شرایطی کار جلو رفت.
* اصلاً چیزی که در دنیا مطرح این است که نرمافزارها و سامانهها قابل قیمتگذاری نیستند و یا به سختی قیمتشان تعیین میشود.
به نظرم این مساله ی آخر بود. مهم نگاه این بود که ما نباید باشیم و کس دیگری باشد و حتی مدام به ما گفته می شد: «ما بهخاطر نگهداشتن شما زیر سوال رفتیم. نهادهای بازرسی قانونی به ما گیر دادهاند و کلی داریم جاهای مختلف جواب پس میدهیم که چرا با شما قرارداد میبندیم.» گفتم: «ما که این وسط کار خلافی نکردیم. کار شما را انجام دادهایم. حالا اگر کسی میتواند انجام دهد بیاید و انجام دهد.» من با افراد مختلفی که در بیمهی مرکزی صحبت میکردم و میگفتم: «نگرانی من این است که آیا میتوانید، ظرف شش ماه اجزاء این سیستم تحویل و راهبری کنید؟ این گروه باید حداقل سه چهار سال کنار قضیه باشند تا کمکم راه بیفتند.» اما به جای حل مساله به فکر این افتادند که با پرسنل ما قرارداد ببندند و آنها جذب کنند در حالیکه نمی دانستند آنها فقط یک سری برنامه نویس هستند که مثل ایشان و بلکه بهتر از ایشان در بازار قابل جذب است. آنچه مهم است دانش بیمه و کسب و کار بیمه مرکزی است که خیلی از برنامه نویسان ما هم نمی دانستند. آنها تنها کد نویسانی بودند که هر چه به ایشان گفته می شد انجام می دادند.
* قبل از آنکه نام آمیتیس بیاید که همگی با هم دوست بودید.
دوستی با کار متفاوت است. ما کار را در بیمه مرکزی تنها دنبال انجام کار بودیم و دوستی های ما هم به واسطه ی کار بود اما اگر با کسی هم دوست نبودیم کارش را انجام می دادیم. هرگز به خاطر دوستی ها به دنبال فعالیتی که منجر به ضربه به کار شود هم نبودیم و هیچ رانتی ایجاد نکردیم. حتی برای نزدیکترین دوستانم در بیمه مرکزی کاری خلاف قوانین و مقررات انجام ندادیم. شاید این صراحت را بعضی از افراد نمی پسندیدند ولی وقتی کار هست دوستی در درجه ی دوم قراردارد. وقتی آمیتیس هم آمد ما در راستای وظایفمان در قرارداد صحبتهایی را به دوستان بیمه مرکزی انجام دادیم حال این در راستای قرارداد بود و اگر از صحبتها ناراحت شدند بحث دیگری است.
* آمیتیس دستپخت آقای سلیمانی بود؟
جزییاتش را نمیدانم. به ما فقط گفتند شرکتی به نام راهبرد نگار آمیتیس هست که البته من وقتی سوابقش را دیدم سنخیتی با بحث بیمه ندیدم ولی در هر حال تصمیم کارفرما بود و گفته شد که شما باید کار را به ایشان تحویل دهید. به نظر من برای چنین مسوولیت سنگینی انتخاب مناسبی نبود و ریسک بسیار زیادی داشت کما اینکه تبعات آن را هم بیمه مرکزی و صنعت بیمه دید. اعتراضات ما اینطور تعبیر میشد که میخواهیم در بیمهی مرکزی بمانیم و به قولی سنگ خودمان را به سینه مان می زنیم اما واقعاً اینطور نبود. ما تا زمانی که دسترسی داشتیم و حتی بدون قرارداد کار پشتیبانی را ادامه دادیم اما روزی بدون اطلاع قبلی دسترسی همه ی بچه های ما قطع شد.
* دقیقاً چه زمانی با آنها قطع همکاری کردید؟
۱۱ مهر ۱۳۹۹ و قرارداد ما ۳۱ شهریور به پایان رسیده بود.
* بعدها هیچ تماسی با شما گرفته نشد که مثلاً به مشکلی برخورده باشند؟
چرا. چند بار تماس گرفتند که برویم. یک بار شخص رییس کل از طریق آقای جهانگیری پیگیر رفع مشکل یکی از سامانه ها شدند و قول داده شد که انجام دهید و با شما قرارداد پشتیبانی هم تنظیم می کنیم. اما پس از انجام کار خبری نشد.
* ردپای چه کسانی را در این کار میبینید؟
نمیدانم.
* اگر شما شخص حقوقی بودید باز هم میتوانستند چنین برخوردی داشته باشند؟
ما شرکت حقوقی بودیم. نام شرکت ما سامان اندیشان پیشرو است و از روز اول قرارداد ما بهصورت حقوقی بود. ولی خب در بیمه مرکزی و سنهاب نام من را میشناختند.
* هیچوقت نخواستید مالکیت معنوی نرمافزار را به اسم شرکت بزنید و مجوزش را بگیرید؟
با چه هدفی؟ این زحمت ما و بسیاری دیگر بود اما متعلق به ما نبود. مثل این میماند که در جنگل درختی بکاری و بعد ادعا کنید این جنگل متعلق به من و حاصل زحمت من است.
* ولی آن درخت را شما کاشتید.
حالا فرض کنید ما از این حق درختمان گذشتیم.
* من که کنار ماجرا هستم میبینم که در حق شما ظلم شده است.
خیر. تنها نگرانی من این است نکند که کاری که با زحمت بسیار به وجود آمده از بین برود، این یک سرمایه ملی بود و متعلق به شخص خاصی نبوده است. کل ایام عید سال ۱۳۹۹ به خاطر قانون جدید مجلس در مورد شخص ثالث مشغول پشتیبانی از سیستم بودیم و مدام نماینده ها و شرکتهای بیمه تماس می گرفتند و دغدغه ی ما این بود چالشی برای بخش بیمه مرکزی ایجاد نشود. برای این سیستم خیلی ها زحمت کشیدند.
* بهنظر شما از آن زمان تاکنون آسیبی به سیستم وارد شده است؟
غیر از موردی که مورد بخش صورتهای مالی که در جریانش بودم در مورد سایر موارد اطلاعی ندارم.
* خاطره یا نکتهی مهمی در این ده سال وجود دارد که هنوز نگفته باشید؟
یک بار خانم نوحی معاونت وقت اتکایی با شرکتهای بیمه در مورد مغایرتها داشتند. من حالم بهشدت بد بود و صدایم در نمی آمد. آقای مهندس نعمتی تماس گرفتند و گفتند: «ساعت ۹ صبح جلسه داریم، خودت را برسان.» گفتم: «من امروز مریض هستم.» گفتند: «سعی کن خودت را برسانی.» خلاصه به جلسه رفتم، اما نمیتوانستم صحبت کنم. چون صدایم درنمیآمد. خانم نوحی گفتند: «خب وقتی صدایت اینطور است، اصلا چرا به جلسه آمدی؟» گفتم: «خب. اینهمه شرکت بیمه را دعوت کردید، بالاخره یک نفر باید باشد که از کار بیمه مرکزی دفاع کند.» اما هیچ کدام از این داستانها برایم تلخ نبود. چون میدانستم با حضورم گرهی باز میشود. تمام جزییات سامانه سنهاب را مثل کف دستم میشناختم. با اینکه کار سنگینی در این ده سال انجام دادیم، خدا را شکر. ماجرای آخرش شاید هم از نگاهی طبیعی بود.
* قصد ندارید شرکت بازیگر جدیدی را در صنعت بیمه خلق کنید؟
زمانی به این موضوع فکر میکردم. چون من هم بیزینس شرکتها را به خوبی میدانم و هم بیزینس بیمهی مرکزی را. این ده سال برایم دانشگاه بود. حتی مدتی روی استانداردهای دادهای در صنعت بیمهی دنیا تحقیق کردم. صنعت بیمه دنیا به عنوان مثال فقط سالانه ۲۰ میلیارد دلار هزینه ی پشتیبانی و نگهداری سیستمهای نرم افزاری می کند. یعنی ۲۰ میلیارد دلار به شرکتهای فناوری اطلاعات میدهند تا بمانند و از نرمافزارها پشتیبانی کنند. الان شما بخواهید کارشناس خبرهای را در حوزه نرم افزار استخدام کنید او حقوق خودش را با دنیا مقایسه می کند و ممکن است ۶۰ میلیون تومان حقوق ماهیانه درخواست کند، کدام کارفرما میپذیرد که شما چنین ارقامی به کارشناس پرداخت کنید و نرم افزار تولید کنید. کار هم اکنون برای شرکتهای نرم افزاری خیلی سخت و مشکل شده است.
* پس اگر بیزینسپلنی بنویسید و سرمایهگذاری حاضر به سرمایهگذاری باشد، شما آمادهی کار هستید؟
من همیشه دوست داشتم تجربهام را برای استفاده در اختیار عدهای قرار دهم. شاید هم بیشتر ناراحتی من این بود که این هم دانش و تجربه رها شد.
* خب یکی از راههای انتقال تجربه هم این است.
بهرحال همسرم که راضی نیست و نمیخواهد من دوباره وارد آن سیستم شوم.
* اگر در بیمهی مرکزی میماندید، برنامهتان برای آیندهی سنهاب چه بود؟
مسالهای که بهنظر من جای کار داشت این بود که بیمهی مرکزی با سرمایهگذاری در حوزه تولید یک نرم افزار بیمه گری یک آلترناتیو در این حوزه برای شرکتهای بیمه ایجاد می کرد چون تقریبا می توان گفت با توجه دانش فراوان و سرمایه گذاری عظیمی که این پروژه نیاز دارد بعید است شرکتی بتواند چنین نرم افزاری تولید کند. این کاری بود که به نظر من بیمهی مرکزی میتوانست مشابه بانک مرکزی می توانست انجام دهد. شرکت های بیمه با توجه به نبود چنین جایگزینی با کمبود ها و کاستی های نرم افزارهای موجود دست و پنجه نرم می کنند و در بازار هم رقابت چندانی در این حوزه وجود ندارد.
* بله مثلا میتوانست بخشی از سهام شما را بخرد و شما بهجای آمیتیس قرار بگیرید. چرا این کار را نکرد؟
خریدن سهام شرکت ما دردی را دوا نمیکند کما اینکه این پیشنهاد را زمان آقای امین به ما دادند و ما قبول نکردیم. همچنان که بعید است خرید آمیتیس هم اهداف بیمه مرکزی حتی در راهبری و توسعه سنهاب محقق نماید. راه حل آن بود که بیمه مرکزی با سرمایه گذاری زمینه ی مشارکت بخش خصوصی واقعی در طرح های فناوری اطلاعات فراهم آورد تا بخش خصوصی در یک فضای رقابتی بتواند پروژه های درخوری را تحویل صنعت بیمه دهد.
* بخشی از شرکت خدمات انفورماتیک هم خصوصی است و در بورس است. شما میتوانستید بگویید بقیهاش را به ما بفروشید تا ما آن را رشد دهیم.
خب این سیاست نبود. وقتی قرار بر این نبود، ما هم نمیتوانستیم به زور القا کنیم. بهرحال تصمیم اینگونه شد.
* اگر نکتهی دیگری دارید بهعنوان بخش پایانی صحبتهایتان بفرمایید.
من تشکر میکنم از آقای میرزازاده که خیلی به ما لطف داشتند. از روز اولی که سنهاب ایجاد شد ایشان در بیمه ملت بودن و همیشه در کنار ما بودند و توصیههایشان در سنهاب به ما کمک میکرد. الان هم ما را قابل دانستند ما را به شما معرفی کنند تا تجربیاتی که در این مدت کسب کرده بودیم خدمتتان ارایه بدهیم. خوشحالم شدم که بهرحال این اطلاعات از سینهی من درآمد و در نشریه شما قرار گرفت. با خواندن این تجربیات که به نظرمن بخش برجسته ای از توسعه در صنعت بیمه را بیان می کند نواقص و نقاط قوت آن روشن می شود و شاید نقشه راهی برای توسعه فناوری اطلاعات در سازمانهای مشابه شود. یکی از افتخارات ما این بود که با چهار رییسکل و سه دولت با سلایق و سیاستهای مختلف همکاری کردیم. راضی کردن همهی آنها به نحوی که هدف کلی را آسیب نزند کار سختی بود. من با آقای سلیمانی هم روزهای آخر جلسه ای داشتم و ایشان از من تشکر کردند و حتی گفتند که تصمیم ما ادامه همکاری با مجموعه ی شما است. ولی در هر حال سرنوشت چیز دیگری رقم زده بود که ما هم به آن راضی هستیم.
* پس چه کسی به شما گفت نیایید؟
بلاخره وقتی شما هیچ قراردادی با مجموعه ای ندارید و دسترسی های شما هم قطع است یعنی بروید. ظاهرا سیاست بیمهی مرکزی در سطح کلان این بود که در هر حال به این صورت به ما اعلام کردند.
الان چه می کنید؟
پس از پایان همکاری با بیمه مرکزی به پیشنهاد همسرم و همراه با سه فرزندم که همگی در دوران همکاری من در سنهاب به دنیا آمده بودند محل زندگی مان از تهران به یکی از روستاهای مازندران منتقل کردیم. زندگی در این روستا تجربه جدیدی برای من است به یکباره از هیاهوی کلان شهر تهران و کار و مشغله های بی پایان پرتاب شدیم به سکوت و ارامش و زندگی با مردمان با صفای روستا که لبخند همیشگی همراه آنهاست و بسیاری از دغدغه های مردم شهر را ندارند. تجربه زندگی بدون اینترنت و حتی تلویزیون در کنار زندگی عجین شده من با سیستم و نرم افزار در تهران، تجربه جدیدی برای من رقم زده است.
پایان