۳۵۷ معضل بیمه ای که به فرشباف به ارث رسید/با شورای عالی بیمه شوخی نداشتم/ قانون بیمه مترقی استگفت وگو با جواد فرشباف از چهره های موثر صنعت بیمه(بخش اول)
اقتصادناب_آقای دکتر همتی ۱۳ سال در صنعت بیمه بود و من سه سال و هفت ماه. اما حجم برنامههایی که من در مدت فعالیتم در بیمهی مرکزی اجرا کردم از ایشان بیشتر بود. قیاس میکردم و میگفتم همکاران من باید سهبرابر حجم و سرعت کاری را لحاظ کنند تا به این اهداف برسند. و چون پیشبینی شده بود و ارزیابی انجام میگرفت، قسمت اعظم برنامهی ما محقق میشد. هر سال ارزیابی میکردیم و بر اساس آن پاداش میدادیم. کسانی که تحققهای ۷۰ و ۱۰۰ درصدی داشتند پاداش میگرفتند./در ابتدا که به برنامه و بودجه رفته بودم، قرار شد قوانین بودجه را اصلاح کنیم. قوانینی که در دههی ۴۰ (قانون بودجه، قانون پولی و بانکی، قانون استخدامی، قانون بیمه) طراحی شده بودند تقریباً قوانین بینقصی بودند. کاملاً بررسی شده بودند. در آن زمان جز حذف کلمهی شاهنشاه و جایگزین کردن یکسری عناوین مانند وزارت تعاون و روستایی، نتوانستیم اصلاحاتی روی این قوانین انجام دهیم.
به گزارش اقتصادناب به نقل از بیمه داری نوین مردی که زمانی از سوی رسانه ها لقب مرد استراتژیست صنعت بیمه را گرفت حالا پس از دوازده سال در نشریه بیمه داری نوین خاطراتش را مرور می کند. دوران ریاست کلی جواد فرشباف بر بیمه مرکزی برای اهالی خانواده بیمه خاطرات تلخ و شیرین بسیاری را زنده می کند اما در نهایت به جایی می رسیم که او برای تکمیل حداقلی ایده هایش، تنها به شش ماه بودن در برج جردن نیاز دارد اما این فرصت پشت لبخندهای وزیر وقت ذوب می شود و اینگونه فرش(رویای) بیمه ای فرشباف ناتمام باقی می ماند البته ما رویاهای ناتمام در تاریخ کم نداریم.
مردی که با تفکر برنامه و بودجه ای به صنعت بیمه پا گذاشت و دیدگاه آینده نگرانه را در دوره سه سال و نیم ریاست بیمه مرکزی پی نهاد. ماهریان متولد تبریز است و سخت کوشی آذری ها توشه راهش بوده از زمانی که در سازمان برنامه و بودجه نقش های کلیدی ایفا کرد تا زمانی که در مجمع تشخیص مصلحت نظام در تدوین برنامه های توسعه ای حضور داشت، برنامه محوری در ذهنش نقش بست. فرشباف اما ریاست برنامه و بودجه استان همدان را بهترین دوران کاری اش می داند زمانیکه برنامه توسعه همدان ۱۴۰۰ را تدوین کرد.
در نهایت حضورش در وزارت کار، زندگی کاری وی را به صنعت بیمه پیوند زد پیوندی که سه سال و نیم به طول انجامید اما به گفته خودش ذهنش هنوز هم با صنعت بیمه قرین است. برنامه پنج ساله صنعت بیمه را نوشت و اتاق فکری متشکل از صاحب نظران ایجاد کرد. اما آنچه که فرشباف را متمایز کرد پافشاری بر اجرای برنامه هایش بود از جمله آزادسازی تعرفه ها برنامه ای بود که اجرایش جسارت طلب می کرد و البته منتقدین بسیاری هم داشت.
فرشباف کلیه آیین نامه های بیمه ای را در دوران ریاستش بازنگری کرد و تنها دو آیین نامه باقی مانده بود که عمر ریاستش قد نداد. پس از صنعت بیمه وی به هیئت مدیره شرکت سرمایه گذاری خوارزمی رفت و اکنون به گفته خودش در کنار حاج خانم روزگار را سپری می کند. جواد فرشباف ماهریان رئیس کل پیشین بیمه مرکزی با ما همراه شد تا به سوالات مختلفی پاسخ دهد از برنامه محوری بگوید و داستان خرید برج جردن را شفاف سازی کند.
قست اول را می خوانیم
* از گذر عمر بگویید.
گذر عمر باعث میشود انسان با صبوری متوجه شود شناختی که نسبت به آدمها پیدا کرده درست بوده یا نه. خدای منان قدرت شناختی به من بخشید که اگر ذهنیتی نسبت به افراد پیدا کنم، تقریباً بالای ۹۰ درصد درست باشد. علتش شاید این است که آدمهای برنامه و بودجهای عادت میکنند نسبت به موضوعات و پدیدهها از موضع دورتر و فراتری نگاه کنند. یعنی اگر پدیدهای مطرح میشود، صرفا از درون بدان نگاه نمیکنند، بلکه از آن خارج میشوند و تازه ارتفاع هم میگیرند. وقتی اینطور از بیرون بر آن فضا احاطه پیدا کنید، بر آن اشراف مییابید و این باعث میشود صاحب تشخیص شوید. این یکی از خصلتهای خوب برنامه و بودجهای بودن است که خوشبختانه یا متاسفانه آن را مضمحل کردند و الان تقریباً چنین دیدگاهی در کشور وجود ندارد.
* برای ورود به این گفتوگو، شاید بد نباشد گریزی بزنیم به قبل از بیمهی مرکزی و سایر مکانهایی که در آنها فعالیت داشتید.
من آذری هستم و در شهریور سال ۱۳۳۶ در تبریز، متولد و در ارومیه، بزرگ شدم. به همین دلیل وقتی از من میپرسیدند اهل کجایی، میگفتم هم شرقی هم غربی. دانشگاه تهران و کرج درس خواندم. در تهران ماندم. سال ۵۴ درسم تمام شد، دو سال خدمت سربازی رفتم. سال ۵۷ انقلاب و دانشگاهها تعطیل شدند ومن به برنامه و بودجه دعوت شدم. همان زمان به دانشگاه تربیت مدرس برای دورهی دکترا هم دعوت شدم. داشتم استخاره میکردم کدام را بروم که در رادیو صحبتهای شهید بهشتی در مورد خدمت در نظام پخش شد. ما هم قبول کردیم بهجای دانشگاه به برنامه و بودجه برویم.
ابتدا کارشناس بعد رییسگروه و درنهایت سال ۶۱ رییس برنامه و بودجه آذریابجان غربی شدم. ۲۳ سالم بود. سه سال و اندی آنجا ماندم. برای ادامهی تحصیل در مقطع فوقلیسانس رشتهی برنامهریزی و توسعه به دانشگاه تهران آمدم.
* از ادامه تحصیلتان در تهران و کار در برنامه و بودجه و تهیه سند چشمانداز بگویید.
من کمتر از چهار سال در برنامه و بودجه ماندم. سه سال و اندی شد. اعتقاد دارم دورهی مدیریت افراد باید چهار سال باشد و اگر بنا باشد دوباره در آن پست مستقر شوند حداکثر دو سال دیگر بمانند، البته با برنامه. اما همیشه در سمتهایی که داشتم سه سال و اندی میماندم.
سال ۶۴ به تهران آمدم، اول فوقلیسانس گرفتم. بعد از آن برای ریاست برنامه و بودجهی استان همدان انتخاب شدم و این دوره یکی از افتخارات زندگیم بود. بعد بهعنوان رییسکل هماهنگی دفترامور استانها به سازمان برنامه و بودجهی مرکز آمدم. سپس معاون سازمان برنامه و بودجه شدم. در دورهی آقای میرزاده، دو معاونت امور مناطق و مجلس و معاونت ادارهی مجلس را داشتم. سال ۷۶ آقای میرزاده رفت وانتهای دورهی آقای هاشمی بود که من بهمدت یک ماه و اندی رییس برنامه و بودجهی کل کشور شدم.
دوره جنگ بود، در محاصرهی اقتصادی بودیم، نفت ما را نمیخریدند، قیمت نفت به ۶ دلار کاهش پیدا کرده بود، برنامهی اضطراری برای کشور نوشته شد و درآمد و هزینه ها بهشدت بهم خورده بود. اما بهنظر من چون صلاحیتها و صداقتها در آن دوران زیاد بود، فساد و دزدی در سیستم نبود با موفقیت از بحرانها عبور کردیم.
بعد از دورانی که در برنامه و بودجه بودم، با شروع ریاستجمهوری آقای خاتمی من به دبیرخانهی مجمع تشخیص مصلح نظام رفتم و رییس کمیتهی پیگیری تحقق سند چشمانداز شدم.
لازم بذکر است، من در سال ۶۷ که رییس برنامه و بودجهی همدان شدم، برای اولین بار همدان در ۱۴۰۰ را طراحی کردیم. آن زمان تازه از فوقلیسانس فارغالتحصیل شده بودم و شبانهروز با دکتر عظیمی محشور بودیم، بنابراین ایدهی سی سال آیندهی استان را مطرح کردم. و سمینار ۱۴۰۰ را برگزار کردیم. تصمیم داشتیم بر اساس متدهای روز و برنامههای داینامیک، با دکتر علینقی مشایخی این برنامه را پیاده کنیم تا ببینیم همدان در سی سال آینده در چه وضعیتی خواهد بود و بر آن اساس، عناصر را تغییر دهیم تا وضعی بهینه به ارمغان بیاوریم. در آنجا بحث چشمانداز در ذهن من نشست. بعد از آن سمینار، من در سازمان برنامه و بودجهی مرکز مدیرکل شدم و بعد ایران در ۱۴۰۰ را تعقیب کردم. اینها قبل از دورهی آقای ستاریفر بود. انتهای دورهی آقای هاشمی متن «ایران در ۱۴۰۰» آماده شد، به هیاتدولت رفت و به تصویب رسید و در دورهیآقای خاتمی کنار گذاشته شد.
* شما در مجمع تشخیص هم در پیگیری سند چشمانداز نقش داشتید؟
بله. وقتی به مجمع تشخیص مصلحت نظام رفتم مسئول پیگیری سند چشمانداز شدم. یعنی بعدها در دوران آقای خاتمی دوباره تصمیم به تهیهی چشمانداز گرفتند. اولین دستنوشت چشمانداز را من از طرف مجمع تشخیص مصلحت نظام تهیه کردم و تعیین کردم چه شعار و چه رئوسی داشته باشد. آن را نزد آقای هاشمی بردیم، آقای هاشمی آن را به شورا ارجاع دادند تا نظر دهد. خلاصه این سند را با همکاری آقای دکتر ستاریفر در مجمع تشخیص مصلحت نظام طراحی کردیم و شعار ما این شد: ایران در سال ۱۴۰۰ کشوری توسعهیافته با اولویتهای فناوری.
بهرحال این کار تداوم پیدا کرد، متن نوشته شد، تصویب شد و مبنای کار دولت قرار گرفت و قرار شد مجمع بر آن رسیدگی کند. من کتاب شاخصهای چشمانداز در ۱۴۰۴ را نیز تدوین کردم تا مجمع بر اساس آن، تحقق چشمانداز را ارزیابی کند. البته از همان ابتدا نسبت به آنچه نوشته بودیم، انحرافهایی صورت گرفت. در همهی ابعاد به وادی دیگری رفتیم. حتی روی کلمه حساسیت داشتند. ما به سختی توانستیم عبارت «ایران کشوری است توسعهیافته» را در آن جا دهیم. چون توسعه محصولی غربی بهحساب میآمد و میگفتند باید بهجای آن کلمهی «پیشرفت» قرار بگیرد.
* می رسیم به سال ۸۴ و دوره ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد، ازین دوران بگویید.
بعد از مجمع تشخیص مصلح نظام از سال ۸۰ تا ۸۴ رییس برنامه و بودجهی تهران شدم. در سال ۱۳۸۴ در دورهی آقای احمدینژاد به وزارت کار رفتم. آن زمان اگر ما ۲۲ وزارتخانه داشتیم، وزارت کار ۲۹مین وزارتخانه بود. چون وزارت کار آنقدر در دوران مختلف افت کرده بود کسی حاضر نبود به آنجا برود. به آقای جهرمی گفتم امکان ندارد من به این وزارتخانه بیایم.
سپس دو استخاره کردم در مورد اینکه آیا در برنامه و بودجه بمانم؟ (چون در دورهی احمدینژاد، آقای رهبر به برنامه و بودجه آمده بود و دیدگاهی خاصی داشت) یا در وزارت کار با آقای جهرمی کار کنم؟ دو استخارهی جداگانه گرفتم. نتیجهی استخاره این بود که «اگر در برنامه و بوجه بمانی، با دوستانت درگیر میشوی و اگر به وزارت کار بروی، آقای جهرمی پشتیبان شما خواهد بود». واقعاً اینطور بود. من اگر در برنامه و بودجه میماندم با ذهنیت و مدیریتی که داشتم قطعآً با دوستانم مساله پیدا میکردم. بنابراین به وزارت کار رفتم.
بنابراین در وزارت کار، معاون اشتغال و برنامهریزی شدم. بحث اشتغال بنگاههای زودبازده را مطرح کردیم. سه سال و نیم آنجا نمایندهی وزیر در شورای عالی بیمه بودم و در اینجا بهطور رسمی و عملی با بیمه پیوند خوردم. علت عضویتم در این شورا این بود که آقای جهرمی گزارشی در مورد بیمهی بازرگانی از من خواست. من سه ماه روی آن متمرکز شدم، کار تخصصی و حرفهای انجام دادم و با همکاری مدیرعامل بیمهی ایران گزارشی تهیه کردم. بعد از ارائهی این گزارش به آقای جهرمی، ایشان در دو سال باقیماندهی سمتشان مرا عضو شورای عالی بیمه کردند. در آنجا با صنعت بیمه آشنا شدم.
* قبل از ورود به دوران بیمهی مرکزی، اندکی در مورد تفاوت چشمانداز و معضل بفرمایید؟
دو دیدگاه در کشور حاکم است. یکی اینکه دنبال رفع مشکل باشند و یکی اینکه دیدگاه آیندهنگرانهای داشته باشند. من جزء کسانی بودم که هر جا مسئولیتی بر عهده داشتم دیدگاه آینده نگرانه داشتم. چون مشکلات در مسیر زمان میتواند بی اهمیت یا حل شود و مورد توجه قرار نگیرد. اساس کار مجمع تشخیص مصلحت نظام، ارائهی سیاستهایی برای رفع معضلات بود. در آن زمان در کشور ۱۲۰ عنوان معضل تعریف شده بود. هر ساله مجمع تشخیص مصلحت توسط دبیرخانهاش به این معضلات رسیدگی و سیاستهایی برای آنها تدوین میکرد. وقتی میخواستیم چشمانداز را در مجمع جا بیندازیم، گزارشی تحلیلی نوشتیم با این موضوع که ما اگر بخواهیم بر اساس سیاق سالهای گذشته طی مسیر کنیم، ۳۳ سال طول میکشد تا سیاستهایی تدوین و توسط رهبری ابلاغ شود. هفت سال هم طول میکشد تا ناهماهنگیهایش رفع شود و تازه در ۴۰ سال آینده ازمعضلات رها خواهیم شد. نظر ما این بود که بهجای پرداختن به ۱۲۰ معضل، اگر چشماندازی تعریف کنید، آینده را به تصویر درآورید، اهداف و مسیرهای اصلی دستیابی و استراتژیها را تعیین کنید، فقط چند معضل باقی میماند که در مسیر دستیابی، مانع کارتان میشود. بقیهی موارد در طول زمان اهمیتشان را از دست میدهند.
* این فرایند را در بیمه مرکزی هم دنبال کردید؟
زمانی که من رییسکل بیمهی مرکزی شدم در سه ماههی اول این کار را انجام دادیم. آقای امین قبل از من رییس کارگروههای هفتگانهای بود که به تبع همین تفکر، ۳۵۷ معضل بیمهای در کارگروههای مختلف راحصاء کرده بودند. اما ما گفتیم اگر بخواهیم بهدنبال حل مشکل و معضل برویم، سرگردان میشویم و سالهای سال باید دنبال این مساله باشیم. بنابراین با همکاری آقای خسروشاهی و سایر دوستان شروع کردیم به ترسیم چشمانداز بیمهای.
* از نحوه ورودتان به بیمه مرکزی بگویید.
سال ۸۷ آقای دانشجعفری از دولت آقای احمدینژاد استعفا داده بود. اما تا ۱۶ فروردین در جایگاه خود باقی ماند، مرا به بیمهی مرکزی معرفی کرد و رفت. در جلسهی معرفی من که آقای جهرمی و دانشجعفری حضور داشتند، معاون اول وقت زنگ زدند و به آقای دانشجعفری اعتراض کردند که چرا تو میخواهی ایشان را معرفی کنی؟ ایشان استاد اقتصاد خرد من در زمان فوقلیسانس بودند. ایشان خردنگر بود. فکر میکرد باید معضلات رفع شود. اما من دنبال آینده بودم.
* از ترسیم سند چشمانداز بیمه و شناسائی معضلها بگویید.
با استفاده از اسناد موجود به تجزیه و تحلیل فضای بیمه پرداختیم و بعد از ترسیم آینده، چهار استراتژی استخراج شد. سپس بر اساس این چهار استراتژی، معضلات مرتبط با آنها را شناسایی کردیم و به ۱۰ معضل رسیدیم.
* معضل اصلی چه بود؟
اصلیترین معضلها انحصار، ایجاد رقابت و رفع تعرفهها بود. آن زمان بیمهی مرکزی بر تعرفهها نظارت میکرد اما خودش دست به اجرا نمیزد. در حالیکه ما وقتی تعرفه را طی برنامهی پنجسالهای حذف کردیم و اختیار به شرکتها داده شد تا خودشان بر اساس مدیریت ریسک و اکچوئری بیمهنامههای مناسب صادر کنند، نرخ حق بیمه ها در همان دو سال اول در بازار رقابتی پنجاه درصد کاهش پیدا کرد.
* مهمترین استراتژیها چه بود؟
در کل تنظیم، تعمیم و هدایت امر بیمه و حمایت از بیمهگذاران چهار استراتژی ما را تشکیل میداد.
در بحث تنظیم، محور ما بر این بود که امورات بیمه را به صورت سیستمی و شکلی تنظیم کنیم تا روابط بین بیمهگذار و بیمهگر عادلانه باشد.
تعمیم یعنی بیمه باید در سراسر کشور گسترش پیدا کند. گزارشهایی که آن اوایل دریافت میکردیم که البته تا اواخر هم تفاوت معناداری پیدا نکرد، این بود که حوزهی نفت و گاز در کشور ما پوشش ۲۰ درصد داشت، آنهم فقط مواردی که با خارجیها قرارداد داشتند. در حالیکه در دنیا امکان ندارد صنعت نفت و گاز بدون بیمه کار کند. آن زمان برنامهریزی کردیم و با وزارتخانهها تعامل کردیم که نیروگاهها و سدها را تحت پوشش بیمه درآورند و یادم میآید اوایل کارم، در شهرداری تهران بیمهی ساختمانها را تشویق کردیم. در استانها شورای عالی بیمه راهاندازی کردم تا بیمهگرها جمع شوند تا با مقامات محلی صحبت کنند و سرمایههای موجود در منطقه را تحت پوشش بیمه درآورند. بیمه میبایست در سراسر کشور گسترش پیدا میکرد.
در حوزهی هدایت امر بیمه، باید بگویم مسیرمان بر اساس اهدافی بود که قبلاً ترسیم کرده بودیم تا بتوانیم حداقل چشمانداز میانگین خاورمیانه را بهدست آوریم. میخواستیم نرخ رشد صنعت بیمه به نحوی پیش رود که پوششمان به میانگین خاورمیانه برسد. آن زمان پوشش بیمه در کشور به نسبت GDP فقط کمی از یک بیشتر بود، اواخر دورهمان ۱.۸ شد و در مورد حمایت از بیمهگذار، بحثمان این بود که شرکتهای بیمه را مجاب کنیم که همانطور که حق بیمه حق آنهاست، پرداخت خسارت هم حق بیمهگذار است و باید به آنها پرداخت شود. بر این اساس بحث ایحاد شرکتهای مستقل ارزیابی خسارت را دنبال کردیم. یادم میآید در تهران بحث بر این بود که چند شرکت مستقل تاسیس کنیم تا با دوربین و کامپیوتر سر صحنه آماده باشند و گزارشها را درآورند. دیدگاه من این بود که چون پرداختیها توسط شرکتهای بیمهگر انجام میشود، آنها راضی به این کار نخواهند شد. همانطور که در مصوبات شورای عالی بیمه هم مدام این موضوع را عقب میانداختند. حتی در دورهی من هم یکی دو دوره عقب افتاد تا بالاخره راهاندازی شد. شرکتهای بیمه مایل نبودند این ارزیابیها بهطور مستقل و جداگانه انجام شود.
* در ارتباط با شورای عالی بیمه و جلسات و اعضا چگونه عمل می کردید؟
یکی از خصلتهای بد من شاید این است که در رفتارهای مدیریتی اغماض نمیکنم. معاون بیمه و بانک از یک طرف عضو بود و از طرف دیگر رییس ما. البته ما مستقل بودیم. ایشان عضو جلسهی ما بود ولی ما در مورد حضور در جلسات شوخی نداشتیم. بهای خاصی به اعضا تخصصی بیمه میدادم. باید دو نفر بهعنوان رییس مجمع معرفی میشد، ما یکی از آنها را حقوقدان گذاشتیم و دیگری را بیمهدان که افراد شاخص آن صنعت بودند. شخص بیمهای ما آقای نادر مظلومی، استاد دانشگاه بود که بیمه را بهخوبی میفهمید و سابقهی اجرایی داشت. شخص حقوقی هم آقای پورسید بودند.
* در دوره شما سندیکا چه تحولاتی پیدا کرد؟
در دورهی من سندیکا فعال شد و کمیسیونهای تخصصی شکل گرفت. دبیر سندیکا در دورهی من آقای تاجگردون بودند. ما روی موضاعات مهم کار میکردیم. اصل مطلب را به سندیکا انتقال میدادیم و آنها از طریق صنعت بیمه نظرات را به ما منعکس میکردند. مطالب در جلسات بیمهی مرکزی نهایی میشد و بهصورت محتوایی پخته و کار شده بود؛ بنابراین افراد بهخاطر وقتی که به این جلسات اختصاص میدادند، احساس خسران نمیکردند. قسمت اعظم کار ما اصلاح و تدوین آییننامههای گذشته بود. در یک دورهی سهساله تمام آییننامههای گذشته را بازنگری کردیم و آییننامههای جدید و مکمل گذشتهها را تنظیم کردیم. همچنین جز اینها، آییننامههای تازهای در مورد توانگری ارائه دادیم.
* در خصوص تدوین برنامه پنج ساله صنعت بیمه بیشتر توضیح دهید.
همانطور که گفتم در ابتدای کار دیدگاه آیندهنگرانه را حاکم کردم. بر اساس آن چشماندازی نوشته و برنامهای پنجساله تدوین شد. برای عملیاتی کردن این برنامهی پنجسالهی صنعت بیمه که کاملاً بهصورت مجلد آماده شد، وقت گذاشتم در این راستا برای تمام پرسنل بیمهی مرکزی برنامهی کاری سالانه تدوین کردم. یعنی تمام واحدها باید در حضور من و معاونین کار سال آیندهشان را ترسیم و زمانبندی میکردند به همین دلیل کتاب قطوری بهعنوان برنامهی سال صنعت بیمه تدوین شد. مثلاً روابط عمومی بیمهی مرکزی قبل از من، پنج وظیفه بر عهده داشتند. اما رئوس کارهایی که در دورهی ما به آنها ارجاع میشد بالای ۱۰۰ برنامه شد. علتش هم این بود که با توجه به تجربه و اشرافی که به قضیه داشتم و بحث و جدلهایی که با هم انجام میدادیم، سه ماه قبل از شروع کار را به این جلسات اختصاص میدادیم و اول سال هر دفتر و تقریباً هر کارشناس میدانست باید در طول سال به چه اهدافی برسد و چه برنامههایی را عملیاتی کند.
آقای دکتر همتی ۱۳ سال در صنعت بیمه بود و من سه سال و هفت ماه. اما حجم برنامههایی که من در مدت فعالیتم در بیمهی مرکزی اجرا کردم از ایشان بیشتر بود. قیاس میکردم و میگفتم همکاران من باید سهبرابر حجم و سرعت کاری را لحاظ کنند تا به این اهداف برسند. و چون پیشبینی شده بود و ارزیابی انجام میگرفت، قسمت اعظم برنامهی ما محقق میشد. هر سال ارزیابی میکردیم و بر اساس آن پاداش میدادیم. کسانی که تحققهای ۷۰ و ۱۰۰ درصدی داشتند پاداش میگرفتند.
* مثلا برای قسمت روابط عمومی چه وظایف کلیدیای تعریف میکردید که تا پایان سال به آن برسند؟
قسمت اعظم تعمیم بیمه یا گسترش فرهنگ بیمه در جامعه بر عهدهی روابط عمومی است. سوای عملکردی که شرکتهای بیمه دارند و تاثیر مستقیمی دارند، اینها هم در این زمینه تاثیرگذارند. ما برای اولین بار برای بچههای دبستانی پکیجهای بیمهای ایجاد کردیم.
یکی از ایرادهایی که معمولاً گرفته میشود این است که بیمهی مرکزی میخواهد همهی کارها را خودش انجام دهد و از شرکتهای بیمه کمتر کمک گرفته است.
اعتقاد من این است که جامعه و مردم، سرمایهی بزرگی است. در هر امری اگر سیستم یا هدایتگریمان را طوری انجام دهیم که مردم را درگیر کنیم، بیشتر اهدافمان محقق میشود. در آن زمان هم فقط روابط عمومی بیمهی مرکزی را در نظر نمیگرفتیم. روابط عمومی شرکتهای بیمه را فعال کردیم، ارتباط با وزارتخانهها را فعال کردیم، تبلیغات را حتی از سنین دبستان شروع کردیم و پکیجهای تبلیغاتی به دبستانها دادیم.
* آیا آثاری از این عمل منعکس شده است؟
یکی از اشکالات کار ما این است که وقتی شخصی از سازمانی میرود برنامههایش هم میرود و شخص بعدی تعقیبگر نفر قبلی نیست.
* بعد از رفتن شما از بیمهی مرکزی، چه چیزی از برنامهی چشمانداز پنجساله باقی ماند؟ چون یکی از انتقاداتی که به بیمهی مرکزی میشود این است که چرا برنامهی منسجمی ندارد؟
یادم میآید در دورهی بعد از من، آقای کریمی کتابی منتشر کردند که در آن برنامههای ما را کمی بالا و پایین کرده بودند و بهعنوان برنامهی پنجسالهی صنعت بیمه آن را ارائه دادند. از لحاظ ارزیابی عملکرد باید از خودشان بپرسید. ولی من بهصورت مکتوب آن را دارم. بهنظر من رمز موفقیت بهجز بحثهای مدیریتی این است که باید برای تحقق آنها برنامهی عملیاتی داشته باشیم. در دورهی من تکتک کارشناسان میدانستند در طول سال چه کارهایی باید انجام دهند. اگر برنامهای تدوین کنیم و آن را در کتابخانه بگذاریم، مانند آیات قرآنی است که در قفسهها میگذاریم و فقط برای مراسمهای خاص بیرون میآوریم و از آن استفاده میکنیم. اگر اینطور باشد، قطعاً برنامهها عملیاتی نمیشوند. تکتک فعالیتهای شما باید برنامهی اجرایی داشته باشد، چه در بیمهی مرکزی، چه در شرکتهای بیمه و چه در جامعه.
* در دوره شما صحبت از تغییر قانون بیمه شد؟
در دورهای که ما بودیم مشوقهایی ایجاد کردند که ما به طریقی قانون بیمهی مرکزی را اصلاح کنیم. یکی از موارد این بود که رییسکل بیمهی مرکزی عضو دولت شود. چون همتراز استاندارها بود. بعد از مطالعاتی که انجام دادیم، نیاز به چنین موردی احساس نکردیم. زیرا قانون بیمهی مرکزی قانون نسبتاً کاملی است. به نظرم شاهکلیدها که همان تنظیم، تعمیم و هدایت امر بیمه و حمایت از بیمهگذاران است در قانون دیده شده و کفایت میکرد.
* شما چون دانش توسعه داشتید برایتان تفسیر این کلمات مشخص بوده، اما سایر مدیران چون کلاننگر نبودند، تفسیر متفاوتی از کلمات داشتهاند.
در این مورد دیگر من مقصر نبودم. بهنظر من قانون کفایت میکرد. ابزارش هم در درونش دیده شده بود، اختیارات لازم هم وجود داشت. گاهی مصوبات شورای عالی بیمه از مصوبات هیات وزیران بالاتر بود. چون اگر به هیات وزیران میرفت منافع عدهی دیگری در نظر گرفته میشد که منفعت صنعت بیمه در آن نبود. بهنظر من تعریف ارکان در صنعت بیمه بسیار کامل است.
در ابتدا که به برنامه و بودجه رفته بودم، قرار شد قوانین بودجه را اصلاح کنیم. قوانینی که در دههی ۴۰ (قانون بودجه، قانون پولی و بانکی، قانون استخدامی، قانون بیمه) طراحی شده بودند تقریباً قوانین بینقصی بودند. کاملاً بررسی شده بودند. در آن زمان جز حذف کلمهی شاهنشاه و جایگزین کردن یکسری عناوین مانند وزارت تعاون و روستایی، نتوانستیم اصلاحاتی روی این قوانین انجام دهیم. در صورتی که اگر آن را به مجلس میدادند، با توجه به روندهای آن زمان مجلس، چیز ارزشمندی بیرون نمیآمد. آن زمان من معاون پارلمانی سازمان برنامه و بودجهکشور بودم و لوایح دولت را به مجلس میبردیم. از مجلس مواردی دیده میشد که ما به نتیجه میرسیدیم تا جایی که میتوانیم خودمان عمل کنیم چون میدانستیم اگر به مجلس برود دچار تغییراتی میشود. همین قانون شخص ثالث نمونهی بارزی است که در مجلس عملا تبدیل شد به یک بیمه حمایتی و نه بازرگانی.
ادامه دارد…