داستان خرید برج جردن و برکناری فرشباف توسط احمدی نژاد
توصیه رئیس کل پیشین به بهزادپورگفت وگو با جواد فرشباف از چهره های موثر صنعت بیمه(بخش سوم)
اقتصادناب _سیاستهایی را با خود به همراه میآورد. تفاوت فقط در این است که آیا او سیاستش را به شما دیکته میکند یا شما با بحث کارشناسیتان، سیاسی تدوین میکنید که موردنظر او هم هست؟ شما بهعنوان مسئول هر دستگاهی باید پتانسیل و توانایی لازم را برای اقناع طرف مقابل داشته باشید. این از کجا بهدست میآید؟ از بحثهای کارشناسی. ما از لحاظ سیاسی نمیتوانیم وزیر اقتصاد را قانع کنیم. چون او سیاستمدارتر از ماست. چون وزیر شده است. ولی من باید توان کارشناسی اقناع را داشته باشم./ من ساختمانی خریدم که برخلاف استراتژی آقای احمدی نژاد بود. دلیل دوم هم این بود که آنها از بیمهی مرکزی و بیمهی ایران انتظارات خاصی داشتند و ما نمیتوانستیم آنها را برآورده کنیم.
به گزارش اقتصادناب به نقل از بیمه داری نوین مردی که زمانی از سوی رسانه ها لقب مرد استراتژیست صنعت بیمه را گرفت حالا پس از دوازده سال در نشریه بیمه داری نوین خاطراتش را مرور می کند. دوران ریاست کلی جواد فرشباف بر بیمه مرکزی برای اهالی خانواده بیمه خاطرات تلخ و شیرین بسیاری را زنده می کند اما در نهایت به جایی می رسیم که او برای تکمیل حداقلی ایده هایش، تنها به شش ماه بودن در برج جردن نیاز دارد اما این فرصت پشت لبخندهای وزیر وقت ذوب می شود و اینگونه فرش(رویای) بیمه ای فرشباف ناتمام باقی می ماند البته ما رویاهای ناتمام در تاریخ کم نداریم.
مردی که با تفکر برنامه و بودجه ای به صنعت بیمه پا گذاشت و دیدگاه آینده نگرانه را در دوره سه سال و نیم ریاست بیمه مرکزی پی نهاد. ماهریان متولد تبریز است و سخت کوشی آذری ها توشه راهش بوده از زمانی که در سازمان برنامه و بودجه نقش های کلیدی ایفا کرد تا زمانی که در مجمع تشخیص مصلحت نظام در تدوین برنامه های توسعه ای حضور داشت، برنامه محوری در ذهنش نقش بست. فرشباف اما ریاست برنامه و بودجه استان همدان را بهترین دوران کاری اش می داند زمانیکه برنامه توسعه همدان ۱۴۰۰ را تدوین کرد.
در نهایت حضورش در وزارت کار، زندگی کاری وی را به صنعت بیمه پیوند زد پیوندی که سه سال و نیم به طول انجامید اما به گفته خودش ذهنش هنوز هم با صنعت بیمه قرین است. برنامه پنج ساله صنعت بیمه را نوشت و اتاق فکری متشکل از صاحب نظران ایجاد کرد. اما آنچه که فرشباف را متمایز کرد پافشاری بر اجرای برنامه هایش بود از جمله آزادسازی تعرفه ها برنامه ای بود که اجرایش جسارت طلب می کرد و البته منتقدین بسیاری هم داشت.
فرشباف کلیه آیین نامه های بیمه ای را در دوران ریاستش بازنگری کرد و تنها دو آیین نامه باقی مانده بود که عمر ریاستش قد نداد. پس از صنعت بیمه وی به هیئت مدیره شرکت سرمایه گذاری خوارزمی رفت و اکنون به گفته خودش در کنار حاج خانم روزگار را سپری می کند. جواد فرشباف ماهریان رئیس کل پیشین بیمه مرکزی با ما همراه شد تا به سوالات مختلفی پاسخ دهد از برنامه محوری بگوید و داستان خرید برج جردن را شفاف سازی کند.
بخش اول این میزگرد را با عنوان « ۳۵۷ معضل بیمه ای که به فرشباف به ارث رسید/با شورای عالی بیمه شوخی نداشتم/ قانون بیمه مترقی است» با هم خواندیم.
بخش دوم با عنوان قصد داشتم نرخ بیمه شخص ثالث را هم آزاد کنم هم منتشر شد. بخش سوم و پایانی از پی می آید:
* زمانی که رییسکل بیمهی مرکزی شدید، تحریمها گسترش پیدا کرد و صندوق تحریم شکل گرفت. اگر امکان دارد به این موضوع هم بپردازید.
ز وقتی با تحریمها مواجه شدیم وکشورها دیگر از طریق اتکایی ما را پشتیبانی نکردند، ما بالاجبار سه مرحله بازار پشتیبان ایجاد کردیم. اولین بازارها را با بیمهی ایران به عنوان بیمهگر اصلی آغاز کردیم تا شرکتهای بیمه دیگر تحت پوشش اتکائی قرار گیرند. سپس بازاری را راهاندازی کردیم که حوزهی کشتیرانی را پوشش دهد و سومین بازار، واگذاری اتکایی اجباری بیمهی مرکزی به بخش غیردولتی بود.
لازم بذکر است، مجوز اولین شرکت بیمهی اتکایی خصوصی یعنی بیمه اتکائی ایرانیان هم در دورهی من صادر شد. هم بازار ایجاد کردیم، هم سهم خودمان را از لحاظ اتکایی توزیع و هم بخش خصوصی را در این زمینه فعال کردیم .
* یکی از انتقادها مربوط به شاخص رسیدن به ۷ درصد است که در زمان شما وجود داشت. میگویند چون بازار ایران شبیه به دنیا نیست، این ۷ درصد بسیار بلندپروازانه است.
تعبیر و تفسیرها در این زمینه زیاد است. ما هم چشمانداز قرار دادیم، نگفتیم همین امروز باید به آن برسیم. فرض کنید اصلاً ما چشمانداز را تعیین کردیم و رقم بسیار آرمانگرایانهای هم برایش قرار دادیم، ولی الان که دیگر من نیستم آن شاخص به کجا رسید؟ حتی به ۳ هم نرسید. اگر آن را روی ۴ میگذاشتم، به آن میرسیدند؟
به اعتقاد من ایران کشور بزرگی است. ما از لحاظ جمعیت و وسعت هفدهمین کشور دنیا هستیم، از لحاظ تولید ناخالص ملی، در دورانی که در بیمهی مرکزی بودیم هفدهمین و در حال حاضر بیست و هفتمین کشور دنیا هستیم. جزء بیست کشور بزرگ دنیاییم. چه جمعیت، چه وسعت و چه GDP.
* یکی از چالشها پینگپنگ بیمه و اقتصاد است. در دههی نود که رشد اقتصادی صفر بود، صنعت بیمه چطور میتوانست رشد کند؟
ما گمان نمیکردیم اقتصاد اینگونه پیش برود، تحریم بشویم و جلوی همه چیز گرفته شود. آن زمان تصورات ما دربارهی ایران و دنیا اینگونه بود که چون ایران کشور بزرگی است پس میتوانیم به آن شاخص چشمانداز دست پیدا کنیم. عدد واقعگرایانهای بود. ضمن اینکه بعضی کشورها تامینهای اجتماعی را داخل بیمههای بازرگانی کردند. اگر ما هم با اغماض تامین اجتماعی تجاری را وارد میکردیم، شاخصمان نزدیک به ۴ یا ۵ میشد.
* در مورد توسعهی روابط بینالمللی آن زمان چه نگاهی داشتید و چه اقداماتی انجام دادید؟
معتقد بودم باید با دنیا ارتباط داشته باشیم و در این راستا حداقل چهار ملاقات با کشورهای مختلف داشتیم، طوری که هم ما به کشور آنها رفتیم و هم آنها به ایران آمدند. ترکیه، افغانستان، ارمنستان، تاجیکستان، عراق، مالزی، تایلند، سریلانکا. صحبتهایی با آنها داشتیم، پروژههایی را معرفی کردیم که آنها بیمهی اتکایی بگیرند. یکی دو تا هم گرفتند. ولی به دلیل شرایط ایران و تحریمها، دیگر ارتباط ما با آنها جز شرکت کردن در جلسات حاصلی نداشت و نتوانستیم از ظرفیت آنها استفاده کنیم. فقط توانستیم در زمینهی بیمهی ساختمانها از تجربیات ترکیه استفاده کنیم. آنها در این زمینه پیشرو بودند. در بیمهی اتکایی ملی از ما جلوتر بودند و از تجربیاتشان در این زمینه استفاده کردیم. اما اینکه چیزی به یکدیگر بدهیم و بگیریم، اتفاق نیفتاد.
* مشارکت شرکتهای بیمه در توسعهی رسانهای چطور بود؟
مشارکت چندانی نداشتند. اما یک بعدش مربوط به شرکتهای بیمه است. بیشتر مربوط به بیرون صنعت بیمه است. از بیرون استقبال چندانی از صنعت بیمه نمیشود. قسمتی از بیمه مربوط به شخص ثالث و درمان است. اگر آنها را کنار بگذاریم، چه میماند؟ آنهایی که میماند همانهایی هستند که اتفاقاً دولتمردان و متخصصین اقتصاد باید فکری در موردش بکنند. ما زیر بنای بیمهی همگانی، بیمهی اموال و سرقت را پایهگذاری کردیم، بیمهی ساختمان را نهایی کردیم که البته در دورهی بعد از من ابلاغ شد و ساختار صندوق خسارت تامین بدنی را تغییر دادیم.
* در آن زمان ارتباطتان با قوهی قضاییه چطور بود؟ از سال ۱۳۸۰ که بررسی میکنیم فراز و نشیبهای زیادی در خصوص تعیین دیه میبینیم. شما چه راهبری برای این موضوع اتخاذ کردید؟
ایدهی من که البته الان هم قابلاجراست، این بود که دیه را از شتر به سمت نقره تغییر دهیم. اگر بتوانیم ضرب سکههای نقره را داشته باشیم هم اسلامی است هم از لحاظ مبانی دینی قابل اجراست و قیمت روزش هم مشخص است. ما شتر در ایران نداریم. بنابراین میرویم بهطور تصنعی از سه منطقهی اردبیل، گرگان و هرمزگان چند شتر میبینیم و قیمت میدهیم. اما بهجای آن میتوانیم از سکهی نقره رایج استفاده کنیم تا بهراحتی جایگزین تعیین دیه شود. این کار بهراحتی یکی از مشکلات جامعهرا حل میکند.
* استقلال بیمهی مرکزی در دورهی مختلف بسیار متفاوت بوده و این موضوع به شخصیت رییس کل بستگی زیادی دارد. اگر امکان دارد کمی در این مورد صحبت کنید.
بهنظر من مدیر ارشد یک سازمان باید پتانسیل اعمال مدیریت در بدنهی خودش را داشته باشد، با دستگاههای متناظر و بالادستی خود هماهنگ باشد و با رفتارها و تصمیمگیریهایش بتواند میان ارگانهای ذینفوذ کشور تعادل بهوجود بیاورد. مثلا در ارتباطش با مجلس یا هیاتدولت باید تعادل وجود داشته باشد. ما بهطور کامل نه از آنها بری هستیم و نه موظفیم هر آنچه گفتند بدون دخل و تصرف اجرا کنیم. ما دستگاهی بودیم که از لحاظ چارت سازمانی، تحت مدیریت وزیر اقتصاد و دارایی بودیم و ایشان رییس مجمع و پیشنهاددهندهی ما به هیات دولت برای تصویب بود و بهعنوان هیاتعامل ایفای نقش میکرد. پس طبیعتاً در بعضی جنبهها با آنها هم باید روابط متعادلی برقرار می کردیم.
بهرحال وقتی وزیری میآید، سیاستهایی را با خود به همراه میآورد. تفاوت فقط در این است که آیا او سیاستش را به شما دیکته میکند یا شما با بحث کارشناسیتان، سیاسی تدوین میکنید که موردنظر او هم هست؟ شما بهعنوان مسئول هر دستگاهی باید پتانسیل و توانایی لازم را برای اقناع طرف مقابل داشته باشید. این از کجا بهدست میآید؟ از بحثهای کارشناسی. ما از لحاظ سیاسی نمیتوانیم وزیر اقتصاد را قانع کنیم. چون او سیاستمدارتر از ماست. چون وزیر شده است. ولی من باید توان کارشناسی اقناع را داشته باشم که وقتی برنامههایی را برای صنعت بیمه نزد ایشان میبرم، مورد قبول ایشان قرار گیرد و بعد از رایزنیهایی که مثلاً با هیاتدولت یا مجلس انجام میدهم، برنامههایم جزء سیاستهای وزیر محترم قرار بگیرد،سپس او از من حمایت و من کار را اجرا کنم.
* زمان شما آیا اتفاق افتاد که نیروهایی را برای کار در پستهای کلیدی صنعت بیمه به شما پینشهاد دهند و فراتر از آن، مجبورتان کنند؟
من را هیاتدولت در زمان آقای دانشجعفری منصوب کرد. وزیر بعدی خواست من را برکنار کند. من گفتم: «مرکبی که حکم مرا صادر کرده هنوز خشک نشده، بهراحتی میتوانید مرا بردارید ولی بدانید که من زیر بار نمیروم.» دورهی آقای صمصامی بود که سرپرستیشان سه ماه بیشتر طول نکشید و من خیلی سریع این پاسخ را به ایشان دادم. من خیلی صریح به ایشان گفتم که من زیر نظر نیستم. من رییسکل بیمهی مرکزی هستم و اختیاراتی دارم.آقای دکتر حسینی هم دوست سالیان سال من بود ضمن آنکه بهرحال همدیگر را خوب میشناختیم. به همین دلیل هیچ تحمیلی از طرف ایشان وجود نداشت. ولی زمانی که خواستند هیاتعامل ما را تعیین کنند از طرف دولت یکنفر را به ما معرفی کردند و گفتند: «ایشان باید باشند، اما بقیهاش در اختیار توست.» من هم قبول کردم. چون دیدم از میان چهار نفر، یک نفر را میخواهند حقالسهم بگیرند، دیگر مخالفتی نکردم. البته خیلی هم با ما همراهی کرد و همیشه پشتسر ما حرکت میکرد. خلاصه سه نفر دیگر را خودم با اختیارات کامل از درون صنعت بیمه انتخاب کردم. معاون توسعه، معاون نظارت و معاون اتکایی را از داخل صنعت بیمه برگزیدم. خانم نوحی، آقای مصدق و آقای میرزایی. درواقع نقاطی که به شما فشار میآوردند، یکی ادارهی مالی بود و دیگری نظارت. اما ما نظارت را نپذیرفتیم و آقای میرزایی را معاون قرار دادیم. برای ادارهی مالی میخواستیم آقای بهزادپور را بگذاریم، اما گفتند آقای مهدیپور باشند.
* اسمی را بهعنوان بهترین کارشناس بیمه در زمان خودتان ببرید. مثلا کسی که در تدوین آییننامهها به شما کمک کرده باشد.
آقای خسروشاهی.
* بهترین کارمند بیمهی مرکزی؟
از بدنه میگویم. آقای اصلانی که در دورهی من بازنشسته شدند.
* بهترین مدیرعامل بیمه در زمان شما؟
این بحثها فوقالعاده خطرناک است. پاسخ نمیدهم. من رتبهبندی مدیران را دارم. من شرکتها را ارزیابی میکردم. آیتی و عملکردشان را مورد بررسی قرار میدادم.
* در آن زمان تفکیکی بین زندگی و غیرزندگی مطرح بود؟
بله در دورهی ما این تفکیک اتفاق افتاد. قبلا بیمهی زندگی اصلاً سهمی نداشت.
* پیشنهادتان به رییسکل بیمهی مرکزی چیست؟
موارد خیلی زیادی هست ولی امکان تحققشان را نمیبینم. یکی از محوریترین مسائل این است که ایشان از این موقعیت که مورد حمایت رییسجمهور هستند، حداکثر استفاده را بکنند. در طول تاریخ بیمه چنین حمایتی وجود نداشته است. البته آقای هاشمی هم از آقای همتی خیلی پشتیبانی کرد. ولی مساله این بود که آقای هاشمی کلاننگر بود و اصلا دخالتی در بحث بیمه نداشت. البته زمانی که بحث شرکتهای خصوصی شد و میخواستند شورای نگهبانی را قانع کنند، آقای هاشمی کاملاً از آقای همتی حمایت کردند.
* ولی الان آقای بهزادپور میتوانند از ظرفیت آقای رییسی برای پیشبرد اهداف کلان صنعت بیمه استفاده کنند.
بله صددرصد. این ظرفیت وجود دارد و چون بهجز تخصص، بحث اعتماد میان این دو نفر است. میتوانند از این موضوع حداکثر استفاده را ببرند. دومین پیشنهادم به ایشان شجاعت در عمل است.باید روی اهداف و خواسته ها پافشاری کرد و ایستاد. برای رئیس کل بیمه مرکزی شجاعت جهت پیشبرد اهداف اهمیت دارد شجاعت داشتن به صنعت بیمه اعتبار می دهد.
* در خصوص اتاق فکری که ایجاد کردید بگویید.
خودم آن را بهصورت حرفهای ایجاد کرده بودم. نه اینکه کسانی بیایند در آنجا برایم داستان تعریف کنند. برای هر بحثی در جلسهی اتاق فکر، دو کارشناس موظف بودند اظهارنظرها و پژوهشها را انجام دهند و مطالبشان را در جلسه طرح کنند. وقتی کار به این ترتیب انجام شود همه چیز برای شما آشکار میشود. بعد جمع حاضر آنها را مورد بررسی قرار میدادند و من این فضا را برایشان ایجاد میکردم. در این بین رییس، استاد دانشگاه، مدیرعامل یا غیره نداشتیم. فضایی ایجاد میشد که اظهارنظر صورت بگیرد. من بهعنوان سیاستگذار بیمه کنار میایستادم و بهره میبردم. وقتی به جمعبندی میرسیدم که این کار درست است یا درست نیست، فردا در جلسهی هیات عامل این بحثها ادامه پیدا میکرد و زمانی که اقناع صورت میگرفت و تصمیمگیری میشد، من خیلی محکم آن را اجرا میکردم. معاونین من با اینکه عضو هیات عامل بودند ولی این را میدانستند که تصمیمات باید به نحو مطلوب اجرا شود.
* فکر میکنید چه تصمیمی را باید در زمان ریاستتان میگرفتید، اما موقعیتش پیش نیامد و الان حسرتش را میخورید؟
صرفاً بهخاطر شش ماه باقیماندهی دورانم غبطه میخورم. دو بار از آقای حسینی خواهش کردم و گفتم: «حالا که اینهمه در برابر آقای احمدینژاد مقاومت کردی، شش ماه دیگر هم مقاومت کن. من دو تا آییننامه در دست اقدام دارم که هنوز نهاییشان نکردم.» یکی مرحلهی دوم آییننامهی توانگری و دیگری شاخصهای نظارت مالی بود. گفتم: «من همهی آییننامهها را در طی صد سالهی اخیر، بازنگری کردم. هر چه را که بوده اصلاح کردیم. حالا اینکه دورهی اجرایش برسد یا نه، به آینده مربوط میشود. من که صد سال آینده وجود ندارم. ولی حداقل آنچه را که فکر کرده بودم انجام دهم را باید تمام کنم.» گفت: «متاسفم. فشار خیلی زیاد است.»
* جالب است که این دو آییننامه هنوز مسالهی اصلی بیمهی مرکزی است.
طبق تفکری که من داشتم ما میتوانستیم بهراحتی این کار را ظرف شش ماه انجام دهیم. چون همهی ابزارهای لازم را برای رسیدن به این نتایج فراهم کرده بودم.
* حالا چرا آقای احمدینژاد اینهمه فشار برای تعویض شما گذاشته بود؟
نمیدانم ولی بهگمانم یکی از دلایلش ساختمان بیمهی مرکزی بود. من ساختمانی خریدم که برخلاف استراتژی ایشان بود. دلیل دوم هم این بود که آنها از بیمهی مرکزی و بیمهی ایران انتظارات خاصی داشتند و ما نمیتوانستیم آنها را برآورده کنیم.
* الان با وجود اینکه آیین نامه حاکمیت شرکتی ابلاغ شده ولی دعواهای سهامداری خیلی زیاد است و مدام مدیرعاملها را عزل و نصب میکنند. عمر مدیریتی در صنعت بیمه بسیار کوتاه شده. سهامدار نفر خودش را میخواهد و اگر هیاتمدیره زیر بار نرود آن را عزل میکنند. آیا زمان شما اینگونه بود؟
نه. چنین تحرکی وجود نداشت. ولی بهنظر من این مسیری طبیعی است و نباید در برابر آن مقاومت کرد. ما نیاز داریم به دورهی بلوغ برسیم و دورهی بلوغ با همین عزل و نصبها اتفاق میافتد. سهامدار باید وظیفهاش را انجام دهد و هیاتمدیره باید پاسخگوی سهامدار باشد.
* اما سهامدارهای ما اغلب خاص هستند.
بله خب اشکال از همینجاست. باید به دورهی بلوغ برسیم و سهامداران افرادی متخصص یا پولدار وابسته به آن صنعت باشند.
* به این فکر کردهاید که شرکتی خصوصی در صنعت بیمه تاسیس کنید؟
منابع مالی لازم برای انجام این کار را ندارم. ضمن اینکه من خودم را از صنعت بیمه جدا نکردم. شرایط من را جدا کرد. چون اگر به بحثهای من توجه کنید، انقدر ذهن من راجع به صنعت بیمه آرایش دارد، صنعت بیمه همچنان در ذهن من فعال است. من در تکتک زوایای صنعت بیمه حضور داشتم. برنامه با حضور خودم تدوین میشد. زحماتش را دیگران کشیدند ولی من در نقطه نقطهاش حضور داشتم. به همین دلیل آرایش ذهنیام کاملاً منظم بود.
* پیشنهادتان به شرکتهای بیمه چیست؟
شرکتداری کنند، حاکمیت شرکتی را رعایت کنند، اجازه دهند نیروهای جدید رشد پیدا کنند.
* جمعبندی نهایی صحبتهایتان را بفرمایید.
از شما ممنونم که خاطرات دوران گذشته را برای من مجدداً زنده کردید. من معتقد هستم که هرجا به لطف خداوند منان خدمت کردم با افتخار و سربلندی از آنجا خارج شدم. چه دورههای کوتاه و چه دورههای طولانی. همیشه وقتی به دوران گذشته برمیگردم، با خاطرهی خوب از آن جمع یاد میکنم. در بیمهی مرکزی از همکاریهای بسیار ارزشمندی برخوردار بودم.